دلم برای تو هم میسوزد؛
همچنان که برای خود.
شیخ ِ ما را گفتند: چه خواهی درین روز ِ سپید؟
فرمود: نیست بالاتر از سیاهی.
مریدان تا شب نعره ها زدند و یقه ها پاره کردند...
بی آمدنت من بودم بی تو؛
با رفتنت من ماندم با تو .
دم به دم پس راندنِ مرگ است٬ زندگی...
- چی گفت؟
- هیچی.