-
زندگیه مرگ
23 - تیرماه - 1391 00:03
مرگم را میخواهم زندگی کنم.
-
وقتی که درد من خندید
30 - فروردینماه - 1391 00:00
سرخی ِ یک قطره خون چکید بر نیلی ِ یک اقیانوس.
-
برای گریستن
14 - فروردینماه - 1391 00:13
دور زمانی که بغض گلویم را فشرده بود٬ دوستی از قول بزرگی گفت: سلاخی میگریست به قناری ِ کوچکی دل باخته بود؛ و من نمیدانستم که همین خود به تنهایی گریستن را کافیست٬ دیری که پای به جستن قناری می فرسودم حال آنکه سلاخ را فراموش کرده بودم.
-
شب؛ چیره است.
28 - آبانماه - 1390 00:26
برمیچینم گام هایم را اکنون که نه شعری در دفتر ست که به صلیب کشد قلبم را و نه سلاحی در آستین تا فتح کنم جهانم را...
-
خصیصه
26 - آبانماه - 1390 00:26
گامی که جواب باشد٬ هر سؤالی را در مسیر خود میبرد.
-
شوالیه ای که من باشم
24 - آبانماه - 1390 00:27
سرزمین ِ من تپش های قلبِ توست٬ حتی اگر راهش سرداب چشمانت باشد.
-
ره پیما
22 - آبانماه - 1390 23:36
حرفهایش سبز بود٬ چشمانش رنگِ خون آن مرد که میخواند مرا: استوار باش گامی دگر مانده... آمدم بگویم ره پیما منم٬ راه اما نیست راهِ من دیدم آن رهنما نیز٬ خودِ منم
-
به نو شدن
21 - آبانماه - 1390 00:24
پس دادنی ها را باید پس داد چه نامه ی برگشت خورده٬ چه خاطر ِ کهنه ی یک بوسه این یکی را به زنی که در بسترم می خفت آن یکی را به دلداده ای که در فراق می سوخت
-
به نو کردن
19 - آبانماه - 1390 22:41
دلم میخواست با چشمان تو٬ آغاز شوم .
-
مرثیه ای برای یک رویا
17 - آبانماه - 1390 22:58
پریدیم اونور پرچین؛ بعدش به دریا رسیدیم٬ کبود بودُ کبود٬ و دیگه راهی نبود.
-
بینوایان
16 - آبانماه - 1390 22:27
دلم برای تو هم میسوزد؛ همچنان که برای خود.
-
شب ها
14 - آبانماه - 1390 22:58
شیخ ِ ما را گفتند: چه خواهی درین روز ِ سپید؟ فرمود: نیست بالاتر از سیاهی. مریدان تا شب نعره ها زدند و یقه ها پاره کردند...
-
من و من
14 - آبانماه - 1390 00:29
بی آمدنت من بودم بی تو؛ با رفتنت من ماندم با تو .
-
مبارزه
11 - آبانماه - 1390 22:29
دم به دم پس راندنِ مرگ است٬ زندگی...
-
به همین پوچی
8 - آبانماه - 1390 22:28
- چی گفت؟ - هیچی.
-
بی همراه
8 - آبانماه - 1390 00:25
ترسم از این است جا بمانی٬ زیر ِ آوار ِ دقایق ِ نامتقارن.
-
شعور
6 - آبانماه - 1390 23:11
به چکار ِ کلاغ آید٬ دانش ِ منقار؟
-
بها
5 - آبانماه - 1390 23:14
کافیست به زمین بدوزم چشمانم را؛ میبینی چه ساده افتادی از چشمانم؟
-
سراب
3 - آبانماه - 1390 23:35
بخوان با من؛ پای همین ستونِ بشکسته٬لب همین جویبار سرگشته.
-
فاصله
2 - آبانماه - 1390 22:57
احساس ِ مرگ زای ِ بی تویی؛ در شوره زار ِ بی امانِ نا تویی.
-
با تو
29 - مهرماه - 1390 22:44
به هوای گرم دلت پناهم ده تا نسوزم ز سوز سرمای عشقت
-
اندر باب درد
27 - مهرماه - 1390 23:16
چقدر رنج آور است وقتی که بزرگترین سد برای عبور همانی باشد که نباید بزرگترین سد برای عبور باشد؛ در حقیقت کشنده است.
-
مهربانی ات کو؟
25 - مهرماه - 1390 23:08
یک عمر بند بازی کرده ام در فاصله ی میانِ عبورهایت؛ جرعه ای از نگاهت٬ پگاسوس ِ من است تا بی سرنگونی فتح کنم المپ چشمانت را.
-
دور شدن
24 - مهرماه - 1390 23:16
بی حوصلگی هایت چگونه سر از تراز خاک برداشت که اینگونه تمام حوصله ام را برده است؟
-
بنگ بنگ
23 - مهرماه - 1390 23:17
اولی به دومی گفت میترسم از اینکه زندگیم یهو تموم شه بدون اینکه از قبل بدونم فکرشو بکن همین الان یه نفر که نه دیدیش و نه میشناسیش از در بیاد تو و بگه اولی کیه؟ بگم منم بعدشم هفتیرشو دراره و بنگ!! در همین اثنا دومی هفتیرشو کشید و بنگ بنگ...و در حالی که اولی ولو شده بود کف زمین و از سر و صورتش خون بیرون میزد دومی گفت...
-
خزان جاویدان
22 - مهرماه - 1390 23:38
هرم نفسهات بر لاله گوشم به یغما برد خزان خاطرم را و پاییز نگاهت آغازید برگریزان دلم را
-
عزلت
22 - مهرماه - 1390 00:23
بیگانه را گفتند: چرا بیگانه ای از آنچه هست؟ بیگانگان را گفت: چون محرومید از آنچه نیست.
-
راه و چاه
20 - مهرماه - 1390 23:04
افتادی در حوض ِ شب٬ قلابم را به تاریکی زدم؛ خندیدی در میهمانی ِ ماه به من ِ شبزده ی ناشی
-
سفرنامه
17 - مهرماه - 1390 23:44
برای اینکه بعضی چیزها را بفهمی لازم است سالها آن را نفهمی .
-
بغض
6 - مهرماه - 1390 22:06
همینجور که سرمو بالا گرفته بودمُ بهش نگاه میکردم گفتم: رفت! یه نارنج کند و انداخت تو دستام گفت: ماهُ میبینی؟ ودیعه ی خورشیده.