درحالی که زل زدم توی چشات٬قورباغه مورد خطاب قرارت بدم بعدش همونطور که چهره ی بُهت زدتو جلو روی خودم دارم دو تیکه پنبه توی گوشهام فرو کنم و در حالی که اون فَکِ مسخره ت داره در پایین ترین قسمت صورتِ سُرخت هِی میچرخه بدون توجه از کنارت عبور کنم. و بعدشم نقطه سر خط .
بعدنوشت: یه شروع٬ میتونه تنها دلیل یه پایان بی شرمانه باشه در واقع یه آغاز میتونه یه پایانو به خطر بندازه.
+ : یه روز صُب که از خواب پا شدم دیگه نه جواب تلفناشو دادم نه اسمساش نه بهش تلفن زدم نه اسمس؛
- : چرا؟
+ : دل به یه جاده ی بی صاهاب دیگه سپرده بودم.
گفت: کدوم نظم؟ دنیا پر از بی نظمیه منتاها بی نظمیش زیباست؛
گفتم: اگه بی نظم بود الان ممکن بود میمون ها به ما حکومت میکردن یا شایدم پشه ها یا شایدم میکروبا.
پرده ی اول:
بنشسته بر ساحل نظاره میکرد دریا را؛ در حالی که خویش را غرق در احساسات شاعرانه میدید ٬ به این نتیجه رسید که:
دریا داره طوفانی میشه باید گریخت.
پرده ی دوم:
سوار بر زورقی وسط دریا پذیرفت که:
دریا هیچ وقت طوفانی نمیشه ؛ طوفانی شدن جزئی از دریاست.
دریا جزءِ طوفانیش را به رخ کشید و با خیالی راحت غرقش نمود.